• Menu
  • Menu

شعر و سفر ١

مدتي است در حال جمع آوري شعرهاي بزرگان ادبيات ايران با موضوع “سفر” هستم. خواندن بعضي از اين شعرها واقعا حال آدم را خوب مي كند. جدا از آنكه نتايج اين تحقيق را در يك پست مجزا ارائه خواهم كرد، تلاش مي كنم در لابه لاي پست هاي مختلف، هر از گاهي يكي از اين شعرها را به اشتراك بگذارم تا حال و هواي اينجا را بهتر كند.

مثل اين شاهكار سعدي جانمان كه حسن مطلعي براي اين دسته از مطالب است و هر حال پريشاني را آرامش مي بخشد…

اين که تو داري قيامتست نه قامت
وين نه تبسم که معجزست و کرامت

هر که تماشاي روي چون قمرت کرد
سينه سپر کرد پيش تير ملامت

هر شب و روزي که بي تو مي رود از عمر
بر نفسي مي رود هزار ندامت

عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم
باقي عمر ايستاده ام به غرامت

سرو خرامان چو قد معتدلت نيست
آن همه وصفش که مي کنند به قامت

چشم “مسافر” که بر جمال تو افتاد
عزم رحيلش بدل شود به اقامت

اهل فريقين در تو خيره بمانند
گر بروي در حسابگاه قيامت

اين همه سختي و نامرادي سعدي
چون تو پسندي سعادتست و سلامت

بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات